فاطیما باستانی

Fatimah bastani

فاطیما باستانی

Fatimah bastani

میراث گرانبها-لافت

 

 

از بندرعباس که قصد سفر به لافت رو می کنی بهترین گزینه سفر ،رفتن با ماشین به بندر خمیر و بعد با یک قایق موتوری روی موج ها ی آروم دریا و رسیدن به شهر لافت! 

لافت شهری با رنگ و بوی خاک وآبی دریا،ساحل مثل حیاط خونه به زندگی مردم نزدیک و جزیی از وجود همه ست.

لنج های چوبی با رنگ قهوی و نوار دوزیهای آبی آروم لم دادن به اسکله و مثل پیرمردهای با تجربه چشمشون به ساحل و جزو مد دریاست؛که کی دوباره قسمت بشه و برند به دریاوسیراب بشند از گشت و گذار و جونیاشون رو یاد کنند! 

خونه های گاه گلی با درهای چوبی و کنده کاری شده و بادگیرهای ساده شون نشونی از زن های صبور و ساده شهری رو میده که اگر نباشند خونه ای ساخته نمی شه و زندگی برپا. 

ادم حیرون می مونه از راز تناسب گربه های شهر با سگ هاش،انگار نه انگار که ذات طبیعت اون هارو دشمن هم افریده،با سیاست خاصی بی دغدغه قانون طبیعت رونقض کرده و روزگار می گذرونند. 

چاه های طلا که به تعداد روزهای ساله ،خشک وبی رمق تشنه قطره ای آب دهناشون باز باز مونده وقلبشون خالی خالی از خنک های آب. 

مردها کنار ساحل مشغول کار و هیاهو و زن ها گرم خونه های گلی توی خنک های باد پر چادرشون مست کننان  میرقصه و نگاهشون به دریا که معنای نگاهشون  سالم برمی گرده یا نه.. 

از سر سبزی زمین بجز چندتا کرت و کنار چیزی به چشم نمی خوره  ولی  دریا با درخت های حراش رو زمین رو سرخ کرده و اب دریا رو با سبزی درخت های حراش کامل کرده. 

خنکای باد و بوی دریا و ماهی کباب ونون برشته توی دم دمای غروب تموم غم دنیا رو ازت میگیره و امید به روزهای پربرکت مثل جزو مد دریا توی نگاهت هی میاد و هی گم میشه و تو ادم جنوبی به دنبال حوای گم شده ات محو زیبای شهرت روزگار میگذرونی،آروم و بی صدا و صبور!

تب یزد و کرمان

بالاخر بارون اومد،خدایا مرسی خیلی دوستت دارم.آسمونت پر از رحمت بود زمینت بوی زندگی می داد. 

بارون برای ما که توی سال همیشه چشم براهش هستیم نعمت بزرگیه با یک حس فوق العاده خاص که فقط وقتی از بندر دوری بوی دریا و شرجی قابل مقایسه است. 

بارون اومد و برف شهرهای اطراف و سفید و قشنگ کرده و حس سفر  رو چند برابر! 

توی هوای خوش بندر تب و تاب سفرهای کوتاه زمستونی براه و مریضی های گاه و بیگاه ما بهونه ایه که بارو وبنه رو ببندیم و بریم سفر اما نه به قصد عوض کردن آب و هوا بلکه برای دوا و درمون مریضی های کهنه که تو شهرخودمون براش درمونی پیدا نکردیم.  

توی این چند سال گذشته تب و تاب سفر به شهر یزد و کرمان برای درمان خیلی زیاد شده.نمی دونم عیب شهر ماست که دکتر خوب نداره یا واقعا دکترهای شهرهای دیگه معجزه میکنند!!!  

این روزها که همش حرف صرف جویی و قناعته و درست مصرف کردنه چرا هیچکی به فکر این مسئله نیست؟هزینه زندگیت،هزینه کرایه،خورد و خوراک و اقامت و دوا درمون تو یک شهر دیگه چقدر زیاده! 

جاده ها پراز خطر و رانندههای نا آشنا به جاده وسفر توی برف و سرما باعث به خطر انداختن جون خودشون و همسفراشون می شند.

یک هفته از فوت دایی و دخترش در اثر سهل انگاری راننده و خواب افتادنش توی جاده میگذره.واین روزها مرتب خبر تصادفات جاده ای به گوش میرسه.بد نیست با دیدی باز و نگاهی دقیق تر به این مسئله نگاه کنیم و به جایی چشم و هم چشمی و پزسفر به یزد و کرمان  از امکانات شهرمون به درستی استفاده کنیم و اگر مجبور به سفر هستیم از قطارو وسیله نقلیه عمومی استفاده کنیم .امیدوارم وزارت بهداشت و مسئولین محترم شهرمون به  مسئله عدم اعتماد بیماران به کادر پزشکی استان سعی توجه خاصی داشته باشند.این همه سفر به شهرهای اطراف شاید ضعف و نقصی بزرگ نباشد  اما قابل تامل هست!